گاهی از شدت وضوح خداوند در کودکان، دلم شروع می کند به تپیدن.دلم آنقدر بلند بلند می تپد که بُهت زده، می دَوَم تا از لای انگشتان کودکان،خداوند را برگیرم...
مترجم: هوتسا عسکری نسبچ
منبع: فوربز
آیا
مدیران موفق میتوانند درسازمانهای دیگر هم مدیریت تاثیرگذاری داشته
باشند؟ تنها عده کمی با داشتن هنر مدیریت، توانایی ترویج روابط، جلب
اعتماد افراد و انعطاف در مقابل تغییرات از عهده رهبری به خوبی بر میآیند.
جهنم تاریک بود. جهنم سیاه بود . جهنم نور نداشت.
شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد و مشت مشت
با خودش تاریکی می آورد. تاریکی را روی آدم ها می پاشید
و خوشحال بود، اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد...
خورشید ، تاریکی را می شست .
می برد و شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و
روز را می رفت و برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.
شیطان روز را نفرین می کرد.
روز را که راه را از چاه نشان می داد و دیو را از آدم.
شیطان با خودش می گفت:
کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که می شد روز را و نور را و خورشید
را در آن پیچید یا کاش …
و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد:
کاش مردم نابینا می شدند. نابینایی ابتدای گم شدن است
و گم شدن ابتدای جهنم.
***
اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند!
این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!
شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد.
جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.
***
حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی،
جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ،
تاریکی غلیظی است که دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید.
چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .
چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.
وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.
خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.
خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.
خدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.
***
حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.
خدایا ! اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانایی
چند سال نوری ، رنج و سعی و صبوری لازم است !؟