برنامه درسی

علمی-آموزشی

برنامه درسی

علمی-آموزشی

پیرمرد آروم

تو دل شبی تار یه پیرمرد یه کهن سال بارش رو زمین گذاشت،
اومد و گفت: جوون آب داری؟
برای خوردن؟
نه ، برای دست نماز !
نماز؟!
این موقع شب؟
صدام میکنن، آب نداری؟
کی؟ چرا هست بفرما  شیر آب اونجاست
پیرشی جوون.
حاجی کی صدات میکنه
پیرمند فقط خندید
الله اکبر
نمازش رو بست،
نگاش میکردم حال عجیبی داشت،
خیلی آروم بود، اصلا، اصلا تو این دنیا نبود
الله اکبر، یه نگاه به راست
الله اکبر، یه نگاه به چپ
الله اکبر کشیده تر و بلندتر، باز یه نگاه به راست
حالا منو دید، خندید
قبول حق باشه جوون
ببخشید قبول باشه حاجی
باید برم صدام میکنن؟
کی؟
کسی اینجا نیست؟
هست، خندید
بارش رو برداشت، گفت باید برم نرفت!
همونجا دراز کشید خوابید
صداش کردم ، جواب نداد
صداش کردم ، جواب نداد
دست که بهش زدم دیدم حاجی رفته
آخه صداش میزدند!

خدا چیه این حکمتت!





آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارند                         

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد